امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند
امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند

یا علی گفتی وغم آغاز شد


یا علی گفتی و غم آغاز شد(1


ناگهان قفل زبانم باز شد


یاعلی گفتی همین اعجاز توست


یاعلی پروانه ی پرواز توست


سایه ات را بر سرم انداختی


یک نگه بر دفترم انداختی


تا تو لیلای منی مجنونتم


دختر شیر خدا ممنونتم


با نگاه تو تبانی میکنم


تا قیامت روضه خوانی میکنم


ام کلثومی و دل در بند توست


شمس گیتی روی گردنبند توست


ام کلثومی به عالم سروری


با نگاهت از همه دل می بری


از ازل آرام جان زینبی


خواهر شیرین زبان زینبی


پیش تو ام البنین رو میزند


محضرت عباس زانو میزند


ام کلثومی و امّید همه


یادگار ماندگار فاطمه


ام کلثومی و طاووس علی


ام کلثومی و ناموس علی


هم طراز تو در این عالم نبود 


سهم تو چیزی به جز ماتم نبود


کاش از چشم و نظر میگفتی و


از همان روز خطر میگفتی و


کاش از هیزم به دستان لعین


از نگاه شعله ور میگفتی و


شاهد غم های مادر بوده ای


کاش از سقط پسر میگفتی و


کاش میگفتی تو از ضرب لگد


کاش از درد کمر میگفتی و


کاش از دست زمخت ثانی و


درد گوش و درد سر میگفتی و


کاش آن شب در پس تابوت او


با همان سوز جگر میگفتی و


" ....خدا مادرم را کجا میبرند.....گمانم برای شفا میبرند...."


روضه ات یک بام دارد تو هوا


گه مدینه میروم گه کربلا (2)


عمه جان نیمه جان یادش بخیر


فتنه های کوفیان یادش بخیر


ناله میکردی و بر سر میزدی


"أَلاَمان" و "أَلاَمان" یادش بخیر


مأمن اطفال آغوش تو بود


گریه های کودکان یادش بخیر


میکشیدی خار از پایی برون


گریه میکردی چنان یادش بخیر


بازویت را کعب نی ها میزدند


تازیانه و سنان یادش بخیر


کوچه وبازار و سنگ و ناسزا


در میان شامیان یادش بخیر


حال داری با قدی خم میروی


داری ای منظومه ی غم میروی


از تمام رنج دنیا خسته ای


سوی آقای محرم میروی


میسرایی یاد آن هامون خون


زیر لب "... إنا الیه راجعون "


ام کلثوم خانه ی حیدر

یاس خوشبوی خانه ی گل ها ...

امّ کلثوم خانه ی حیدر(ع)



بر سر گونه های تو جاری ست


عطر گلبوسه های پیغمبر (ص)



دختر قد کشیده ی زهرا (س)


عروس خانواده ی جعفر



دل تو مثل زینب کبری (س)


با غم و غصّه بوده هم سنگر



از غم و غصّه ی در و دیوار


یا که زخم سر یل خیبر



یا که با یاد اشک و آه حسن (ع)


گوشه ی حجره ... پاره پاره جگر



جان سپردی ... ولی یقین دارم


که تورا کُشت لحظه ی آخر



مرثیه های ظهر عاشوراء


روضه های برادر بی سر ...



عشق شاه بریده حلقومی


خواهر زینب (س) ... امّ کلثومی



شاهد داغ بی امان حسین (ع)


همدم جان نیمه جان حسین (ع)



پیشمرگ دختران حرم


مرهم زخم کودکان حسین(ع)



بادوچشمان خیس خود دیدی


ارباً اربا ... تن جوان حسین(ع)



وقتی از سمت علقمه برگشت


دیده شد قامت کمان حسین(ع) ...



خواندی از سیل اشک چشمانش


به زمین خورده پهلوان حسین(ع)



ساعتی بعد ... غرق در خون شد


حنجر طفل بی زبان حسین(ع)



بین گودال ... در هجوم تگرگ ...


قطعه قطعه شد استخوان حسین(ع)



برزمین مانده پیکرش امّا ...


بر سر نیزه شد روانه ... حسین(ع)



اوّلین مرثیه سُرای عطش 1


ای همیشه روضه خوان حسین(ع)



از تو می خواهم امشب ای بانو


اذن دیدار آستان حسین(ع)



تو دعا کن که عاقبت برسد ...


جمعه ای ... صاحب الزّمان حسین (ع)



کرده شمع وجودمان را آب


روضه هایت ... شریکةُ الارباب


زینب دوم علی(ع)

عاشقان در حجاب یکدگرند


پرتو آفتاب یکدگرند


گاه تصویر قاب یکدگرند


همه زیر نقاب یکدگرند



سعی دارند جلوه کم بکنند


خویش را وقف نام هم بکنند



فاطمیات یارهای همند


هر کدام افتخارهای همند


همه آیینه دارهای همند


دست بین مزارهای همند



گاه زینب گه ام کلثومند


هم‌طراز امام معصومند



این قبیله عجیب با ادبند


پیش هم ایستاده در عقبند


همگی غرق ذات منقلبند


در ظهور صفات هم نسبند



همگی در الست زاده شدند


همه پرچم به دست زاده شدند



می‌نویسم من  از شما خانم


می‌بری تا خدا مرا خانم


تو بزرگی و ما گدا خانم


السلام علیکِ یا خانم



ما گرفتار بام‌های توایم


از ولادت غلام‌های توایم



عصمت کامله تو را خوانند


عابده، فاضله تو را خوانند


عالمه، عامله تو را خوانند


حیدر قافله تو را خوانند



کوه توحید منجلی هستی


زینب دوم علی هستی



متشرع به دین و باور خود


متواضع کنار خواهر خود


تا شدی همره برادر خود


متوسل شدی به مادر خود



اقتدار حرم به دست تو بود


بعد عباس علم به دست تو بود



گریه بین شرار می‌کردی


شعله‌ها را مهار می‌کردی


پا برهنه فرار می‌کردی


دختران را سوار می کردی



همه‌جا کشتی نجات شدی


سر پناه مخدَّرات شدی



نان خود را به دختران دادی


سهم خود را به دیگران دادی


تو تسلّی به مادران دادی


معجرت را به خواهران دادی



گیسوی سوخته نقابت شد


گوشه‌ی آستین حجابت شد



به کجا کارها کشیده شده


سر بازارها کشیده شده


به پَرت خارها کشیده شده


معجرت بارها کشیده شده



خواهرت دیر کرد و افتادی


چادرت گیر کرد و افتادی



تا ز گودال سر در آوردی


خویش را نزد خواهر آوردی


سوی او دیده‌ی تر آوردی


رو به سوی برادر آوردی



خواهرانه به هم کمک کردید


نیزه را از دهن در آوردید


در ره عاشقی فدا بودی

در ره عاشقی فدا بودی

پیش از اینها تو باخدا بودی

گرچه گفتی کنیز زهرایی 

مادر شاه سر جدا بودی 

   ***

حرز تو یک نگاه فاطمه (س)شد

  قمرت خاک راه فاطمه (س)شد

گفته ای با علی که مولاجان

 پسرم هم سپاه فاطمه شد؟

   ***

روضه خوان غریب یعنی تو

مادر غم نصیب یعنی تو 

آنکه مرحم به  زخم حیدر شد 

چون هزاران طبیب یعنی تو 

   ***

بارها گفته ای به عباست 

از ادب،از وفا،فداکاری

که مبادا به ظهر عاشورا

دست خود از حسین (ع)برداری

   ***  

وچنین گفته ای زصدق وصفا 

تا رضای ولی رضای خداست 

مهر  تایید   پاسداری   تو

نقش لبخند سید الشهداست

   ***

باخبر تاشدی زعباست 

ناله از دل زدی برای حسین (ع

که ای بشیر از حسین گو بر من 

پسرانم همه فدای حسین 

   ***

لختی آرام گیر ام بنین 

دل دشمن ز روضه ات خون شد 

به گمانم که کربلا رفتی  

دست وپهلوی ساقی ات خون شد 

   ***  

وقت رفتن که آمده به سرت؟

که نگاهت جواب حیدر داد

به گمانم که حضرت زهراست

یا جواب تو شاه بی سر داد

همدم رباب

نام بلند خویش به دنیا گذاشتی


با داغ خود غمی روی دلها گذاشتی


بعد از حسین قلب پریشان خویش را


در کربلای خون خدا جا گذاشتی


پشت سر امام زمان غریب خود


تصویر عشق را به تماشا گذاشتی


حیران و مات صبر و رضای تو روزگار


وقتی به روی غصه و غم پاگذاشتی


کوفه اسیر نطق علی گونه ی تو شد


داغی بزرگ بر دل اعدا گذاشتی


با خطبه ای که خواندی و کردی عزا به پا


پا جای حضرت زهرا گذاشتی


زینب قرار بود کند شام را خراب


حرمت به نام زینب کبری گذاشتی


بازار شهر کوفه کجا و شما کجا


باور نمیکنم قدم آنجا گذاشتی


ای همدم رباب تو با اشک وناله ات


مرهم به قلب مادر تنها گذاشتی


گفتی به راس بر روی نیزه برادرم


از چه رقیه را تک وتنها گذاشتی


تو داغدار بی کفن کربلا شدی


گریان و بی قرار شه سر جدا شدی