امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند
امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند

مناجات....


بر ناله های بی اثرم توبه می کنم


بر حال و روز پر شررم توبه می کنم



با گریه های خویش به جایی نمی رسم


حالا بر اینکه بی سپرم توبه می کنم




بر ناله های بی اثرم توبه می کنم


بر حال و روز پر شررم توبه می کنم



با گریه های خویش به جایی نمی رسم


حالا بر اینکه بی سپرم توبه می کنم



بال و پرم فدای گناهم شد و شکست


بهر شفای بال و پرم توبه می کنم



هر چه به در زدم، درِ این خانه وا نشد


دلخسته ای به پشت درم توبه می کنم



خشکیده است چشم همیشه بهاری ام


اشکی بده بر این بصرم، توبه می کنم



یاسیدالکریم، پناهم نمی دهی ؟


من آن گدای در به درم توبه می کنم



یاد عذاب، درد سرم را زیاد کرد


از آنچه آمده به سرم توبه می کنم



عمرم گذشت و هر سحر از غافلین شدم


حالا برای هر سحرم توبه می کنم



هرکس که رفت کرببلا توبه کرد و رفت 


امشب منم به عشق حرم توبه می کنم



غم هجران


غم هجران



شعری بگویم از غم هجران که جان بسوخت


انـدر   فراق    دلبـر   نا  مهربان   بسوخت


من آنچه را  که  گویم  و خندم به ظاهر است


رازی  درون  سینه  نهان، تا  نهان   بسوخت


تنها  نه  من  ز غصه ی  تو گشته ام   نحیف


خلقی  ز دوریت  به  زمین  و  زمان بسوخت


آتش گرفت  جانم  از  این  عشق  جان گداز


کز   انتظار  دیدن  رویت   جهان   بسوخت


باور نـداری  ار سخنـم  خود  عیان  ببین


چشم  و دل و  زبان و نهانم  ، عیان بسوخت


مهدی  بیا  که  چشم  به  راهت  نشسته ام


دل‌های  پاک  منتظران ،  بی گمان  بسوخت


دانـم   چرا  که  رخ   ننمـایی  به  هر  کسی


آن کس که دید روی تو  را ، شادمان بسوخت



دلت را خانه ما کن....


دلت را خانه ماکن



دلت را خانه ماکن ، مصفا کردنش با من


 به ما درددل افشا کن ، مداوا کردنش با من


اگر گم کرده ای دل،کلید استجابت را ،


بیا یک لحظه با ما باش ،پیداکردنش بامن


بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش


بیاورقطره ای اخلاص ،دریاکردنش بامن


اگر درها برویت بسته شد، دل برمن کن بازآ


دراین خانه دق الباب کن ،بازکردنش بامن


به من گو حاجت خودرا، عجابت می کنم آنی


طلب کن آنچه می خواهی ،محیا کردنش بامن


چوخوردی روزی امروز،مارا شکر نعمت کن


غم فردا مخور ، تاءمین فردا کردنش بامن


بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را


بیاور نیک و بد را ،جمع و منها کردنش با من


اگر عمری گنه کردی ،مشو نومید از رحمت


تو ، توبه نامه را بنویس ، امضا کردنش با من


یاد تو آقا...

ای که خود را در دلم جا کرده ای


کو کدامین کوچه ماوا کرده ای


گو کدامین در زنم در وا کنی 


تا مرا شیداتر از شیدا کنی


کوچه کوچه من به دنبال توام 


از ازل سرگشته ای خال توام


هر کجا هستی بان جا رو کنم


خاک راهت با مژه جارو کنم


جان وصل من فقط در دست توست


این خمار آلود چشمم مستت توست


دیده را در هجر تو تر می کنم  


هر نفس با یاد تو سر می کنم


یاد تو یاد جوان مصطفاست


یاد تو یاد علی المرتضاست


یاد تو تفسیر آیات جلی است


یاد تو نام حسین بن علیست


یاد تو یاد صفا و زمزم است  


یاد تو تکرار اسم اعظم است


اهل دل را مرشد ومولا تویی


چهارده معصوم را امضا تویی


ابر از لطف تو باران می شود


غنچه از عشق تو خندان میشود