ویژگی های حضرت مهدی(عج):
2. ولادت پنهانی:
حکیمه خاتون، دختر گرامی امام جواد (ع)، جریان ولادت
را چنین حکایت کرده است:
امام حسن عسکری(ع) به دنبال من فرستــاد و فرمود:
«ای عمّه امشب افطار نزد ما باش؛چرا که شب نیمــــه
شعبان است و خداوند در این شب[آخرین]حجّت خود بر
روی زمینرا آشکار خواهد کرد».
پرسیدم:«مادراوکیست؟»فرمود:«نرجس».گفتم: «فدای
شماشوم!نشانه بارداری در او پیــدا نیســـت». فرمـــود:
«سخن،همان است که گفتم».
پس[بر نرجس]وارد شدم و سلام کردم ونشستم. او پیش
آمد تا کفش هایم را بیرونآورد و به من گفت:«بانوی من!
حال شما چطور است؟»گفتم:بلکه تو بانوی من و بانــوی
خاندان منی ».سخن مرا نپذیرفت و گفت :«عمّه جـان! چه
می فرمایید؟» گفتم:«دخترم!امشب خداوند متعـــال به تو
پسری عطا می فرماید که سرور دنیا و آخرت خواهد بود:
پسخجالت کشید و حیا کرد.
حکیمـه گوید:پس از نماز عشا، افطار کردم و در بستر خود
آرمیدم. هنگام نیمه شب برایانجامِ نماز[شب]برخاستـم
و آن را به جـای آوردم؛ در حالــی که نرجــس[به آرامــی]
خوابیــده بود بــدون آنـکه اتفاقی برایش روی دهد. پس از
انجام تعقیبات[نماز]خوابیدم.سپس هراســان بیـــدار شدم
وحال آن که او همچنان در خواب بود. لحظاتی بعد برخاست
ونماز[شب]گزاردوخوابید.
حکیمه ادامه می دهد: بیرون آمدم و در جست و جوی فجر
[سپیده]به آسمان نگریستم.
پس فجر اوّل* را مشاهده کردم ونرجس همچنان در خواب
بود. به شـــک افتـــادم، نا گاه امامحســن عســکری(ع) از
جایگاه خود ندا بر آورد:« ای عمّه! شتاب مکن. امر[ولادت]
نزدیکاست». نشستم و به قرائت سوره های «سجده»و
«یس»مشغول شدم که نرجس با اضطراب بیدار شــد. به
سرعت نزد او رفتم وگفتم:«اسم الله علیک»!** آیا چیزی
احساس می کنی؟»
گفت:«آری ای عمّه!»گفتم:«بر خود مسلط باش و دلت را
استوار دار که این، همــان اســت کهبا تو گفتـــم». در این
هنگام ضعفی من و نرجس را فرا گرفـــت. پس به صــدای
سرورم[نوزادِتولّد یافتــه]به خود آمدم و جامه را از روی او
برداشتم و او را در حال سجده دیدم.درآغوشش گرفتم و او
را کاملاً پاکیزه یافتم.
در این هنگام امام حسن عسکری(ع)مرا ندا داد: ای عمّه!
پسرم را نزد من بیاور.او را نزد
وی بردم...در آغوشش گرفت و فرمود :«پسرم!سخن بگو»
. پس لب به سخن گشود وفرمود:«اشهد ان لا اله الا الله
وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا رسول الله».سپس بر
امیرالمومنین و امامان(ع) درود فرستـــاد تا به نام پــدرش
رسید و از سخن گفتن باز ایستاد.
امام عسکری(ع)فرمود : ای عمّه! او را به نزد مادرش ببر
تا بر او سلام کند...***
*******************************
منابع و توضیحات:
*مقصود،سفیدی ای است که اندکی پیش از اذان صبح،
در افق دیده می شود.
**این جمله ، کنایه از این است که بلا از تو دور باد.
***کمال الدین و تمام النعمه،ج2،باب42،ح1، ص143.