امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند
امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند

مهدویت-(ویژگی های حضرت مهدی(عج)2. ولادت پنهانی)

ویژگی های حضرت مهدی(عج):



2. ولادت پنهانی:



حکیمه خاتون، دختر گرامی امام جواد (ع)، جریان ولادت

 

را چنین حکایت کرده است:

 


امام حسن عسکری(ع) به دنبال من فرستــاد و فرمود: 


«ای عمّه امشب افطار نزد ما باش؛چرا که شب نیمــــه

 

شعبان است و خداوند در این شب[آخرین]حجّت خود بر


 روی زمینرا آشکار خواهد کرد».


پرسیدم:«مادراوکیست؟»فرمود:«نرجس».گفتم: «فدای 


شماشوم!نشانه بارداری در او پیــدا نیســـت». فرمـــود:


«سخن،همان است که گفتم».


پس[بر نرجس]وارد شدم و سلام کردم ونشستم. او پیش


 آمد تا کفش هایم را بیرونآورد و به من گفت:«بانوی من!


 حال شما چطور است؟»گفتم:بلکه تو بانوی من و بانــوی 


خاندان منی ».سخن مرا نپذیرفت و گفت :«عمّه جـان! چه 


می فرمایید؟» گفتم:«دخترم!امشب خداوند متعـــال به تو

 

پسری عطا می فرماید که سرور دنیا و آخرت خواهد بود:


پسخجالت کشید و حیا کرد.


حکیمـه گوید:پس از نماز عشا، افطار کردم و در بستر خود


 آرمیدم. هنگام نیمه شب برایانجامِ نماز[شب]برخاستـم


 و آن را به جـای آوردم؛ در حالــی که نرجــس[به آرامــی]


خوابیــده بود بــدون آنـکه اتفاقی برایش روی دهد. پس از

 

انجام تعقیبات[نماز]خوابیدم.سپس هراســان بیـــدار شدم 


وحال آن که او همچنان در خواب بود. لحظاتی بعد برخاست


 ونماز[شب]گزاردوخوابید.


حکیمه ادامه می دهد: بیرون آمدم و در جست و جوی فجر


[سپیده]به آسمان نگریستم.


پس فجر اوّل* را مشاهده کردم ونرجس همچنان در خواب

 

بود. به شـــک افتـــادم، نا گاه امامحســن عســکری(ع) از


جایگاه خود ندا بر آورد:« ای عمّه! شتاب مکن. امر[ولادت]


نزدیکاست». نشستم و به قرائت سوره های «سجده»و


«یس»مشغول شدم که نرجس با اضطراب بیدار شــد. به

 

سرعت نزد او رفتم وگفتم:«اسم الله علیک»!** آیا چیزی 


احساس می کنی؟»


گفت:«آری ای عمّه!»گفتم:«بر خود مسلط باش و دلت را


استوار دار که این، همــان اســت کهبا تو گفتـــم». در این


هنگام ضعفی من و نرجس را فرا گرفـــت. پس به صــدای 


سرورم[نوزادِتولّد یافتــه]به خود آمدم و جامه را از روی او 


برداشتم و او را در حال سجده دیدم.درآغوشش گرفتم و او


 را کاملاً پاکیزه یافتم.


در این هنگام امام حسن عسکری(ع)مرا ندا داد: ای عمّه!


پسرم را نزد من بیاور.او را نزد 


وی بردم...در آغوشش گرفت و فرمود :«پسرم!سخن بگو»


. پس لب به سخن گشود وفرمود:«اشهد ان لا اله الا الله 


وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا رسول الله».سپس بر


امیرالمومنین و امامان(ع) درود فرستـــاد تا به نام پــدرش 


رسید و از سخن گفتن باز ایستاد.


امام عسکری(ع)فرمود : ای عمّه! او را به نزد مادرش ببر


 تا بر او سلام کند...***


*******************************  

منابع و توضیحات:


*مقصود،سفیدی ای است که اندکی پیش از اذان صبح، 


      در افق دیده می شود.


**این جمله ، کنایه از این است که بلا از تو دور باد.


***کمال الدین و تمام النعمه،ج2،باب42،ح1، ص143.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد