عمو رسیدم و دیدم؛ چقدر بلوا بــود!
سر تصاحبِ عمامه ی تو دعوا بـــود
به سختی از وسط نیزه ها گذر کردم
هزار مرتبه شکر خدا کمی جا بـــــــود!
ثواب نَحر گلویت تعارفی شـــــده بــــود
سرِ زبان همــه جمله ی - بفـــرما- بـــود
عمو چقدر لبِ خشکتـــــــان تـــــرک دارد!
چه خوب می شد اگر مشک آب سقـــا بود
زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گـــــــــودال
نگاه کن؛ نکند مادر تو زهــــــــرا بــــــــــود
برای کشتن تان تیغ و نیزه کــــــــــــــم آمد
به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود!
تمام هوش و حواس سپاه کوفه و شــام
به فکر جایزه ی بردنِ ســـــــر ما بود
بلند شو؛ که همه سوی خیمه ها رفتند
من آمدم سوی گودال، عمه تنها بود