امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند
امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند

اشعار بی بی سکینه(س) - تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای



تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای


آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای


باید به رتبه زینب ثانی بخوانمــــتتت


چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای


در آسمان صبـــــــر فروزنده کوکبی


بین تمامی اُسرا رکن زینبــــــــــــی 


دشمن ذلیل عزّ و وقار سکینه است


فریاد کربلای حسینی به سینه است


در مکتب مجاهدت و صبر و ابتــــــــلا


ایثار و استقامت و ایمان گزینه است


هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای


تو خصم را به بند حقارت کشیـــــده ای  


روی تو آفتاب تماشـــــــــــای باب بود


آئینــــه تمـــام نمـــای ربـــاب بــــــــود


در منطق تو معجزه نطق مرتضـــــــی


پیغـــــــــام تو حیا و عفاف و حجاب بود


از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی


در قتلـــــــگه ز بردن چـــــــادر گریستی 


در مجلس یزید که قلبـــــــــت کباب بود


دیدی میان طشــــــــــت طلا آفتاب بود


نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود


بر چهـــره آستین و دو دستت حجـاب بود


فریاد و آه و اشک و غم از گریه تو سوخت


حتی دل یزید هم از گریه تو ســــــوخــــت 


گاهی صدای گریه اصغر شنیــــــــده ای


گه ناله در شهادت اکبر کشیــــــــــده ای


گاهی به روی خار مغیلان دویــــــــده ای


گه حنجر بریـــده به گودال دیـــــــــده ای


در هر بلیّه حمد الاهیــــــــت بر لب است


الحق تو را مقاومت و صبر زینــــــب است 


ای یادگار فاطمه، ای دختــــــــــر حسین


همگام زینبینی و هم سنــــــــگر حسین


در راه شـــــــــام راهنمایـــــت سر پـــدر


منزل به منزلی تو پیـــــام آور حسیــــــن


هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش


باشد صفای روضه شهــــر مدینــــــــه اش 


تو مصحف حسین و بهشت است دامنـــت


بر صفحه جمــال فروزنـــــــده احسنَـــــــت


پامال حرمتت شده از جـــــور دشمنــــــان


با تازیانــــــه آیه نوشتنـــــــد بر تنــــــــــت


تو راز ناشنیــــــــده ز بابا شنیــــــــــده ای


تو قاصد پیـــــــام گلـــــــــوی بریـــــــده ای 


ای پاکی و عفاف و حیا شرمســــــــار تو


دشمن حقیر منزلــــــــت و اقتــــــــدار تو


پیوسته باد باغ شهـــــــادت بهـــــــــار تو


تا روز حشر گــــــریه “میثم” نثـــــــــار تو


قلب حسین و چشم و چراغ مدینـــــه ای


سر تا قدم جلال و وقار و سکینــــــــه ای


نشست مرد و به دامن گرفت دختــــر را


چشید طعم نفس های گرم مــــــــادر را


چگونه لب به وصیت گشاید او ایـــــن دم


چگــونه بار ببنـــــــــــــــدد وداع آخـــــر را


به چشم خسته ی او خیره می شود لختی


که بغض کرده گلو پاره های اصغــــــر را


کشید دست به لب های خشک و لرزانش


و پاک کرد رَدِ اشــــــــک هـــــــای پرپر را:


-اگرچه مایه ی آرامش پدر بــــــــــــودی


بیا و تجربه کن حس و حال دیــــــــگر را


رباب را به تو من می سپــــــارم از امروز


غزل کن آتش آن خاطر مکــــــــــــــدّر را


عمو نداشت، برادر نداشت، دشمن داشت


پدر، چگونه رها کرده بود دختـــــــــــــر را؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد