امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند
امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

امام زمان «عج»( بهشت اهل بیتیان)

مربوط به چهارده معصوم و آشنایی باگل سر سبدامام زمان(عج)و دوران انتظار تا جلو گیری شود از فتنه دشمنانی که خود را در لباس دوست جلوه می دهند داعش و وهابیت که تا دیروز امام زمان نمی شناختند شیعه می کشتند الان هم می کشند تا خود رابه جای یاران آن مصلح جلوه دهند

مهدویت - (دوران پنهان زیستن حضرت -تربیت وهدایت)

تربیت وهدایت


 شیخ صدوق (قدس)روایت کرده است : ابو نصر [خادم امـــام حســـــن عسکــــری(ع)]


می گوید:


بهخدمت حضرت مهدی(عج) رسیدم. فرمود:«آیا مرا می شناسی؟» عرض کردم:«آری».


فرمود:«من کیستم؟»گفتم:«شما آقای من وپسرآقای من هستید». فرمود:«مقصــــودم این 


نبود َ».عرض کردم :« خداوند مرا فدای شمــا بگردانـــد! شما بفرماییـــد». فرمـــود:«من

 

آخرین وصی پیامبــرم ، خداونـــد به وسیلـــه من، بلا را ازخاندانـــم و شیعیانـــم برطرف 


می کند».*


در روایت یاد شده گرچه ابو نصر پاسخ امام را می دهد؛ ولی امام(عج) اورا راهنمایـــی 


می کند و معرفت و شناخت بیشتر و عمیق تری را به او می بخشد و آن، شناختن جایگـاه 


امام و معرفت آثار وجودی اوست. بدیهی است که شناخت امام به عنوان آخرین جانشیــن 


پیامبر، اطاعت وتسلیم کامل در برابر اورا به دنبال دارد.


*همان ، ج2 ، باب43، ح12، ص171.

مهدویت_(دوران پنهان زیستن حضرت - معجزات وکرامات):

معجزات وکرامات


ابراهیم بن احمد نیشابوری گوید:


زمانی که عمرو بن عوف[که فرمانروایی ستمگر بود و به کشتن شیعیـان ،علاقه فراوان 


داشت] قصد کشتن مرا کرد ، به شدت بیمناک شدم و وحشت همه وجـــودم را فراگرفت.


 پس با خاندان و دوستان خود خود خداحافظی کرده و رو به جانب خانـــه امـــام حســـن 


عسکری(ع) کردم تا با ایشان نیز وداع کنم و در نظر داشتم که پس از آن بگریزم. چون


 به خانه امام وارد شدم ، در کنار امام حسن عسکری(ع)پسری دیدم که رویش مانند شب 


چهاردهم می درخشید، به گونه ای که ازنور سیمای او حیران گشتم و نزدیک بود آنچــه 


را در خاطر داشتم[یعنی ترس از کشته شدن و تصمیم به فرار] فراموش کنم.


[در این هنگام آن کودک] به من گفت:« ای ابراهیم! نیازی به گریختن نیست . به زودی


 خدای متعال ، شرّ او را از تو دور خواهد کرد».


حیرتم بیشتر شد. به امام عسکری گفتم:«فدای شما شوم! این پسر کیست که از درون من


 خبر می دهد؟»امام عسکری(ع) فرمود:«او فرزند من وجانشین پس ازمن است»... .


ابراهیم گوید:«بیرون آمدم؛ در حالی که به لطف خداوند امیـدوار بودم وبه آنچــه از امام 


دوازدهم، شنیده بودم، اعتماد داشتم. چندی بعد، عمویم مرا به کشته شدن عمروبن عــوف 


، بشارت داد».*


نیز در روایتی  که جناب حکیمه عمه بزرگوار امام عسکـــری (ع) درباره ولادت امــام 


مهدی (عج)نقل کرده ، آمده است:


چون روز هفتم فرا رسید ، آمدم وسلام کردم و نشستم . امام فرمود :«فرزندم را نزد من 


آور. من سرورم  را آوردم ...امام فرمود:«فرزندم! سخن بگوی». نوزاد [لب بگشـودو]


پس از گواهی  به یگانگی خداوند و درود بر پیامبر اکرم و پدران بزرگوارش، این آیات


 را تلاوت فرمود:


(بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّحیمِ# وَ نُریدُ اَن نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ استُضعِفُوا فِی الاَرضِ وَنَجعَلَهُم اَئِمَّهً وَ


 نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ وَ نُمَکِّنَ لَهُم فِی الارضِ وَ نُرِی فِرعَونَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنهُم ما کانُوا


 یحذَرُون**)


به نام خداوند بخشنده مهربان  وما اراده کردیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنــان را 


پیشوایان و وارثان روی زمین قراردهیم و حکومتشان را در زمین پا برجــا سازیــم و به


 فرعون و هامان و لشکریانش ، آنچه را از آن ها [=بنی اسرائیل]بیم داشتنــــد ، نشـــان 


دهیم.***


*اثبات الهداه، ج3 ، فصل 7، ص700.


**سوره قصص، آیه 5 و 6.


***کمالدین و تمام النعمه، ج2، باب42، ح1، ص143.